جدول جو
جدول جو

معنی خی زن - جستجوی لغت در جدول جو

خی زن
میرشکار، شکارچی خوک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ)
مرکّب از: بی + زن، مرد مجرد. مرد که زن ندارد. عزب. عزیب. اعزب. معزابه. (منتهی الارب) : عزوبه، بی زن و شوهر شدن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَسْ دَ / دِ)
تریاک زن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَقَ)
قایف. آنکه از اثر پای پیماینده را شناسد: بعد از دیدن آن غار و سنگلاخ در خصوص ابی کرز پی زن شبهه کردم که گفت این اثر قدم ابن ابی قحافه و این اثر قدم محمد بن عبداﷲ است. (سفرنامۀمکۀ فرهادمیرزا) ، اسب و دیگر ستور
لغت نامه دهخدا
(رِشْ / رُشْ وَ خوَرْ / خُرْ)
نی نواز. (آنندراج). کسی که نی می نوازد. (ناظم الاطباء). نائی. نایی. نوازندۀ نای. نای زن. رجوع به نای زن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی زن
تصویر بی زن
مردی که زن ندارد بی همسر
فرهنگ لغت هوشیار
ارمل، بی همسر، تنها، عزب، مجرد
متضاد: متاهل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زامر، زمار، نای زن، نای نواز، نایی، نی نواز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شخم ناهموار و پرچاله چوله
فرهنگ گویش مازندرانی